💢وقتی تمامی راهها به مسکو و تهران ختم نمی شوند.
🔻 حاکمان ایران ،تجربه ناموفق هفت دهه دیکتاتوری کمونیستهای شوروی را سر لوحه رفتارشان قرار داده اند و چهل و پنج سال است که سکان ناخواسته قدرت در جغرافیای ایران نام از تهران کنترل میشود. با وجود دیکتاتوری مطلق حکام ایران و سیستم حکومتی تک قطبی، سیاست چهار دههای شوونیستهای دینی -ایرانشهری برای از بین بردن هویت ملتهای دربند ایران به خصوص ترکان آزربایجان ، نتیجه عکسی را منعکس کرد. تاثیر فروپاشی شوروی فراتر از مرزهای استعماری، تا آزربایجان جنوبی رخنه کرده بود و باعث شکوفا شدن دوباره غرور مللی تورکان آزربایجان شده و جرقه انطباح(بیداری )مللی آزربایجان را به ثمر آورد .
یادآوری تاریخ شوم پهناورترین دیکتاتوری زمان خویش،تجربههای فراوانی را به نسل امروزی می آموزد .
هفتاد سال در شوروی سابق همه راهها به مسکو ختم می شد، از طرفی اراده ملتهای مستعمره شده شوروی سابق ،برای تغییر سرنوشتان، از حاکمانشان قویتر بود و صاحبان کرملین بر خلاف ادعاها و تبلیغات رسمی، عده ای روس و روس زده بودند که تحت نام بی معنی “سانترالیزم دموکراتیک” همه اختیارات مللی ملتها و انسانهای دربند در آن زندان بزرگ را در دستان خود گرفته بودند. مسکو برای همه چیز آنها تصمیم می گرفت و خوب و بد همه چیز را آنها تعیین می کردند. سایر ملتها و جمهوریهای شوروی را تبدیل به تقلید گران و وابستگان و عاملان بی چون و چرا و اوامر خود ساخته بودند. خدایگان مسکویی به جای همه می اندیشیدند، به جای همه به نتیجه میرسیدند و به جای همه تصمیم می گرفتند. بقیه چیزی جز نوکران مسکو نبودند. بر اثر این تفاوت سطح زندگی، مسکو تبدیل به شهر افسانهای نیمه خدایان شده بود که بسیاری برای به دست آوردن دل آن و داشتن حمایت و تایید آن حاضر بودند هر کاری بکنند. مسکو شهر فرهنگ و هنر، شهر سیاست و صنعت، شهر رشد و امکانات رفاهی و… بود. زندگی در مسکو شأنی همانند زندگی در بهشت داشت. و کسی را یاری مقابله با وسوسه زندگی کردن در بهشت کومونیسم نبود.
مسکو مرکز “ملت بزرگ برادر” نیز بود که همواره دیگران در برابر این بزرگی باید که احساس کوچک بودن و تابع بودن کنند.
🔻ولی ناگهان خدایان روس احساس کردند که در اداره کشور و نیز اداره بخشی از جهان ناموفق هستند. و هر روز ضعیفتر و ضعیفتر می شوند پس باید کاری کرد. باید نظمی نو به اقتصاد و سیاست دهند تا از ورطه نابودی خلاص گردند.
تنها چیزی که آنها روی آن حساب نمی کردند و برآوردی واقعی از آن نداشتند خشم فرو خفته انسانها و ملتها از این خدایان بود. اگر در روسیه بیشتر مطالبات جنبه سیاسی و اقتصادی داشت در بسیاری از جمهوریهای غیر روس، این مطالبات سیاسی و اقتصادی ترکیبی عمیق و پیچیده با نوعی ناسیونالیسم داشت که سالها در آن جمهوریها مورد سرکوب وحشیانه مسکو و عاملان محلی آن قرار گرفته بود.
در این بین آزربایجان موردی استثنایی بود. چرا که مورد حمله و تجاوز همسایه خود ارمنستان نیز قرار گرفته بود. هم در این تجاوز، تجاوزگر بر خوردار از حمایتهای بی شائبه برادر بزرگ بود و هم صدای این مظلومیت به گوش کسی در دنیا نمی رسید. و یا اگر میرسید هم فایده ای نداشت. تمامی این موارد به اضافه سابقه تلخی که از شوروی در ذهن و روح ملت آزربایجان وجود داشت، نخبگان آزربایجانی را بر آن داشت که تنها با اتکا به قدرت خود آزربایجانیها در پی درمان دردهای خود باشند. تورکان آزربایجان این امر حیاتی و مهم را در چارچوب “جبهه خلق آزربایجان” به اجرا گذاشتند. این فعالیتها آغاز گر پدیده ای بی سابقه و گسترده در قالب احیاء بیداری ملی و آگاهی ملی در این سرزمین مقدس بود. پدیده ای که مرزهای این جمهوری را در نوردید و همچون نسیمی بیدارگر ،تمامی جهان تورک را به خصوص نيمه جنوبی رود آراز را نیز به خویش باوری رساند.
🔻جبهه خلق آزربایجان در پی ایجاد مجد و شکوه آزربایجان و قدرتمندتر شدن آن در چارچوب جهان تورک بود. و این تنها در سایه ایجاد آزربایجانی مستقل، آزاد و متحد امکان پذیر بود. این به معنای گسستن از مسکو نیز بود. ولی هفتاد سال تبلیغات کمونیستی_روسی که سعی در برده نگاه داشتن این ملت داشت،جامعه آزربایجان آنچنان که باید برای این موضوع حاضر و آماده نبود. هنوز بسیاری در جامعه بودند که چشم امیدشان به مسکو بود و فجایع و مشکلات پیش آمده را نه سیاست رسمی مسکو که نتیجه سوء مدیریت و یا گاهی عدم آگاهی از اوضاع آزربایجان توسط خدایان ساکن مسکو می دانستند. این شکافی جدی در بین نخبگان و فعالان ملی آزربایجان و عامه مردم ایجاد می کرد. ولی نخبگان آزربایجانی راه خود را انتخاب کرده بودند، آنها خواستار ایجاد آزربایجانی واحد و رهایی از بند کمونیسم روسی و نجات از آن زندان بودند.
۳۱ دئکابر(دسامبر) ۱۹۸۹ و حرکت برای برچیدن سیمهای خاردار مرزی بین دو مرزِ مصنوعی ساخته شده توسط بی گانگان (شوروی و ایران )و دشمنان آزربایجان یکی از مهمترین و سمبولیک ترین کارهای موجود بود که بهترین نشانگر جهت و هدف حرکت ملی در آزربایجان بود. و این یعنی شوروی هیچ جذابیت و اولویتی برای آزربایجان ندارد.
🔻 ۳۱ دئکابر اعلام غیر رسمی مرگ شوروی در مرز ساختگی بین شمال و جنوب آزربایجان بود. این چیزی نبود که مورد غفلت حاکمان روس گرای کرملین واقع گردد. آنها طی یک برنامه ریزی نظامی تلاش داشتند تا این حرکت و فکر جهت دهنده آن را در مرکز آن یعنی آزربایجان نابود سازند. لذا با گسیل دها هزار تن از نیروهای ارتش سرخ به باکو و قتل عام انسانهای موجود در کوچه و خیابان این پیام را صادر کنند که گسستن از مسکو دارای پیامدهای وحشتناک و خونباری خواهد بود. این حادثه خونبار در شب ۲۰ یانوار (ژانویه)۱۹۹۰ به وقوع پیوست. ولی بر خلاف پیش بینیهای کرملین نتیجهای کاملا بر عکس داد. این فاجعه خونبار شکاف بین نخبگان و مردم عادی را پر کرد.
و بر همگان مشخص ساخت که تجاوزات ارامنه و مشکلات بی انتهای موجود در آزربایجان نه در نتیجه بی کفایتی و یا غفلت کرملین که نتیجه مستقیم برنامهریزی های آنها در جهت دشمنی با آزربایجان است. دیگر بر همگان در آزربایجان مشخص شد که آنچه آنها سالها آن را برادر بزرگ می خواندند چیزی جز بزرگترین دشمن آزربایجان نبوده است. نشان این آگاهی ملی در مراسم میلیونی دفن شهدای آن فاجعه و مراسم چهلم آن خود را نشان داد. بعد از این فاجعه و واکنش میلیونی ملت تورک آزربایجان به این جنایت، اتحاد شوروی در باکو دفن شد. ودیگر هیچ توجیهی برای زنده ماندن آن وجود نداشت.
🔻آزربایجانیها ثابت کردند که همه راهها به مسکو ختم نمی شود. و برای خود راهی نوین، ملی و آزاد بوجود آوردند که در جهت منافع ملی آزربایجان بود.و نتیجه فعلی آن نجات از یوغ بردگی مسکو است.
🔴 اکنون با گذشت بیش از سه دهه از فروپاشی شوروی استعماری و استقلال آزربایجان شمالی، تمامی تجربههای رهبران آن دوره ،در راه استقلال آزربایجان جنوبی هموار شده و حرکت ملی آزربایجان، پرچمدار مبارزه با استعمار ایرانی است. تهران نیز همانند مسکو، انتقام بیداری تورکان را با تهدید و شکنجه و زندان فعالان مللی پاسخ میدهد .دریغ از آنکه حرکت مللی در خون و روح همه ملت آزربایجان جنوبی نهفته است و دیکتاتورهای تهران به خوبی میدانند که نهایت این مبارزه، آزادسازی کامل مام وطن یعنی آزربایجان، از استعمار ایرانی خواهد بود.
افکار شوم شوروی دیروزی با افکار مسموم ایران امروزی یکیست، قبلهگاه و خدایان “مسکو”ی آن زمان، جای خود را با خدایان پوشالی” تهران ” امروزی جایگزین کردهاند. صدای شکستن استخوانهای رهبران شوروی کمونیستی همچنان در گوش ملتهای اسیر طنین انداز است و با استقلال ملتهای جغرافیای ایران نام،ستون فقرات دیکتاتوری فارسی- ایرانی -اسلامی نیز به زودی خواهد شکست.
راهی که امید میرود در ادامه برقرار کننده ،یکپارچه کننده و ایجادگر آزربایجانی واحد و متحد برای تمامی آزربایجانیها باشد.
QAMGH,milli araşdırmalar mərkəzi
31 dekabr, aralık, 2023